سه دوست با نفری ۱۰۰ دینار برای خرید راهی بازار شدند. در حجره ای قندانی را دیدند و چون قیمت را از شاگرد حجره پرسیدند دانستند که ۳۰۰ دینار است. پس سکه های خود را روی هم گذاشتند و قندان را خریدند. پس از رفتن آنها شاگرد حجره به صاحب حجره گفت: من این قندان ۲۵۰ دیناری را به ۳۰۰ دینار فروخته ام تا سود بیشتری بکنیم. صاحب حجره خشمگین شده و دستور داد ۵۰ دینار را به صاحبانش بازگرداند. شاگرد به دنبال آنها رفت و در راه ۲۰ دینار از آن سکه ها را دزدید و چون آنها را باز یافت از ۳۰ دینار باقی مانده نفری ۱۰ دینار به هر کدامشان پس داد. بدین ترتیب آن سه نفر، نفری ۹۰ دینار بابت قندان پرداخت کردند. ۳ تا ۹۰ دینار می شود ۲۷۰ دینار + ۲۰ دینار دزدیده شده = ۲۹۰ دینار.
۱۰ دینار از ۳۰۰ دینار اولیه چه شد؟!
بسیاری معتقدند این معما اصلا معمای ریاضی نیست بلکه معمایی ادبی و بازی با واژگان است. ولی در واقع این معمای ریاضی است و ریاضی دانان تا کنون از حل آن عاجز مانده اند. خیام خود این معما را حل کرده و گویا پیش از مرگش پاسخ را به یکی از شاگردانش گفته بود ولی شاگرد حاضر به فاش کردن پاسخ نشد و همچنان راز معمای او سربسته ماند.
۱۰ دینار از ۳۰۰ دینار اولیه چه شد؟!
بسیاری معتقدند این معما اصلا معمای ریاضی نیست بلکه معمایی ادبی و بازی با واژگان است. ولی در واقع این معمای ریاضی است و ریاضی دانان تا کنون از حل آن عاجز مانده اند. خیام خود این معما را حل کرده و گویا پیش از مرگش پاسخ را به یکی از شاگردانش گفته بود ولی شاگرد حاضر به فاش کردن پاسخ نشد و همچنان راز معمای او سربسته ماند.