نویسنده: سید علی میر افضلی «مجله خردنامه همشهری، 24 اسفند 1384، شماره 1»
غیاث الدین عمر خیام نیشابوری دیگر «لسان الغیب» یا «شاعر شیرین سخن» نیست که آثار گرانقدرشان دستمایه طبع آزماییهای هر علاقهمندی به تصحیح و تحشیه و شرح ابیات شود. وجه مهم کار خیام، اندیشهورزیهای چون و چراجویانه در باب مفاهیم کلانی چون هستی، خدا، سرنوشت و...است و این چیزی جز سرودن چند رباعی است. به همین دلیل است که میبینیم به جز ادب پژوهان متتبعی چون فروزانفر و فروغی،کسانی از جنس دیگر نیز خیام را موضوع پژوهش خود کردهاند: از هدایت و ارانی و تقیزاده گرفته تا محمد تقی جعفری و مصاحب و عبد الباقی گولپینارلی. مجموعه آرای و افکار این گروههای گاه متخالف، «خیام نامه» آقای محمد رضا قنبری را سامان داده است که تا به امروز آخرین پژوهش گردآورانه در باب روزگار، فلسفه و شعر خیام است.
خیام نامه در 52 فصل سامان یافته است. مولف، کتابش را با توصیف روزگار خیام آغاز نهاده است.
اینکه چرا منابع قدیم در مورد خیام شاعر سکوت پیشه کردهاند، یکی از سؤالهای اساسی پیش روی جویندگان است. جوابهایی هم که اغلب پژوهندگان به این سئوال دادهاند، چون از پشتگرمی منابع تهی است و مستنداتی ندارد، حقیقتجویان را سیراب نمیکند. جوابی که مولف خیام نامه به این پرسش اساسی داده است این است که احتیاط و حزم خیام برای حفظ موقعیت ویژه خود در دربار پرآشوب سلاطین سلجوقی، او را از پرداختن به گردآوری رباعیاتش باز داشته است (ص 53). نگرانی از زحمات و گیر و گرفتهای اهل ظاهر، باعث شده او از عرضه شعرهایش در محافل و مجالس بپرهیزد. به ناچار رباعیاتش همهگیر نشده و خود آن بزرگوار در زمان حیاتش به شاعری شهرت نیافته است (ص 14). اینها البته حدسیات مولف است و اسناد تاریخی تأییدشان نمیکند.1
«ذکر جمیل نیشابور» عنوان فصل دوم است که آمیزهای از شور و شعر و شیفتگی است و در آن مولف به اختصار به توصیف نیشابور زمان خیام پرداخته است. در فصل «خیام دانشمند» مولف به نقل و نقد آرای محیط طباطبایی در مورد شخصیت علمی خیام پرداخته و خواسته است به نحوی از خیام احقاق حق کند. محیط طباطبایی اگرچه ممکن است در متوسط خواندن خیام زیادهروی کرده و شاید پشت این حرف او انگیزههای دیگر غیراز دغدغه کشف حقیقت نهفته باشد، اما یک نکته مهم را به ما یادآور شد و آن اینکه هیچ چیز را نباید-بنابر آنچه مشهور است-بدیهی انگاشت و چشم بسته و بدون تحقیق و تأمل پذیرفت.
فصل «شعر فلسفی» در پی اثبات این مدعاست که شعر خیام شعری است که از حقیقت فلسفه سیراب شده است و خالی بودن اغلب رباعیات منسوب به خیام از اصطلاحات فلسفی نباید ما را در گوهر فلسفی این اشعار به تردید افکند. این سخن درستی است که به زور اصطلاحات نمیتوان شعر فلسفی گفت اما بیتوجهی مولف در این فصل نسبت به تعدادی از رباعیات نسبتا اصیل خیام که شاعر در آن از اصطلاحات علمی و حکمی به طرز شاعرانه بهره گرفته است جای تأمل دارد.
در فصل «خیام و صوفیه» مولف در بیان این اعتقاد گام بر میدارد که اتصاف خیام به متصوفه وجاهتی ندارد (ص 511). نه صوفیان را در حق خیام ارادتی است و نه خیام را در حق آنان محبتی (ص 811).
در این بخش موضع دوگانه مولف در قبال رباعیات منسوب به خیام در خور توجه است. آنجا که میخواهد به رباعیاتی که رنگ و بوی صوفیانه دارد بیتوجهی نشان دهد تکلیف آنها را با عبارت «با فرض صحت انتساب» روشن میکند(ص 511) و آنجا که میخواهد از محتوای پارهای دیگر از رباعیات منسوب به خیام در جهت اثبات ناپیوستگی خاطر وی به معارف و عقاید صوفیه مدد گیرد انتساب آنها را به خیام مسلم میانگارد و کنایات آن رباعیات را در تأیید سخن خود «بلیغتر از تصریح» میشمارد (ص 811). راه زدودن تعارضات معنایی این قبیل رباعیات مصادره به مطلوب رندانه آنها نیست به گونهای که تعدادی را که با پیشفرضهای ما همخوانی دارند بپذیریم و تعدادی دیگر را رد کنیم.
در این فصل مولف از دو سند مهم که در بحث «خیام و تصوف» ارجاع بدانها ضروری بوده-به گمان من عامدانه- چشمپوشی کرده است. خیام در فصل سوم از رساله در علم کلیات وجود طالبان شناخت خداوند را در چهار گروه جای داده است.گروه چهارم اهل تصوفند که ایشان به فکر و اندیشه طلب معرفت نکردند. بلکه به تصفیه باطن و تهذیب اخلاق نفس ناطقه را از کدورت طبیعت و هیئت بدنی منزه کردند. چون آن جوهر صافی گشت و در مقابله ملکوت افتاد صورتهای آن جایگاه به حقیقت پیدا شود بیهیچ شک و شبهتی و این طریقه از همه بهتر است» (دانشنامه خیامی، ص 983؛ دمی با خیام، ص 901-801) و دوم اشاره جمال الدین ابو الحسن قفطی است در تاریخ الحکماء (646 هجری قمری) که میگوید: «متأخرین صوفیه بر ظواهر کلام او در اشعار اقتصار کرده. آن را بر طریقه خویشتن حمل مینمودند و در مجالس و خلوات ماده محاورات و محاضرات میگردانیدند» (عمر خیام قافله سالار دانش، ص 53).
برای دریافت مقاله اینجا را کلیک نمایید.
غیاث الدین عمر خیام نیشابوری دیگر «لسان الغیب» یا «شاعر شیرین سخن» نیست که آثار گرانقدرشان دستمایه طبع آزماییهای هر علاقهمندی به تصحیح و تحشیه و شرح ابیات شود. وجه مهم کار خیام، اندیشهورزیهای چون و چراجویانه در باب مفاهیم کلانی چون هستی، خدا، سرنوشت و...است و این چیزی جز سرودن چند رباعی است. به همین دلیل است که میبینیم به جز ادب پژوهان متتبعی چون فروزانفر و فروغی،کسانی از جنس دیگر نیز خیام را موضوع پژوهش خود کردهاند: از هدایت و ارانی و تقیزاده گرفته تا محمد تقی جعفری و مصاحب و عبد الباقی گولپینارلی. مجموعه آرای و افکار این گروههای گاه متخالف، «خیام نامه» آقای محمد رضا قنبری را سامان داده است که تا به امروز آخرین پژوهش گردآورانه در باب روزگار، فلسفه و شعر خیام است.
خیام نامه در 52 فصل سامان یافته است. مولف، کتابش را با توصیف روزگار خیام آغاز نهاده است.
اینکه چرا منابع قدیم در مورد خیام شاعر سکوت پیشه کردهاند، یکی از سؤالهای اساسی پیش روی جویندگان است. جوابهایی هم که اغلب پژوهندگان به این سئوال دادهاند، چون از پشتگرمی منابع تهی است و مستنداتی ندارد، حقیقتجویان را سیراب نمیکند. جوابی که مولف خیام نامه به این پرسش اساسی داده است این است که احتیاط و حزم خیام برای حفظ موقعیت ویژه خود در دربار پرآشوب سلاطین سلجوقی، او را از پرداختن به گردآوری رباعیاتش باز داشته است (ص 53). نگرانی از زحمات و گیر و گرفتهای اهل ظاهر، باعث شده او از عرضه شعرهایش در محافل و مجالس بپرهیزد. به ناچار رباعیاتش همهگیر نشده و خود آن بزرگوار در زمان حیاتش به شاعری شهرت نیافته است (ص 14). اینها البته حدسیات مولف است و اسناد تاریخی تأییدشان نمیکند.1
«ذکر جمیل نیشابور» عنوان فصل دوم است که آمیزهای از شور و شعر و شیفتگی است و در آن مولف به اختصار به توصیف نیشابور زمان خیام پرداخته است. در فصل «خیام دانشمند» مولف به نقل و نقد آرای محیط طباطبایی در مورد شخصیت علمی خیام پرداخته و خواسته است به نحوی از خیام احقاق حق کند. محیط طباطبایی اگرچه ممکن است در متوسط خواندن خیام زیادهروی کرده و شاید پشت این حرف او انگیزههای دیگر غیراز دغدغه کشف حقیقت نهفته باشد، اما یک نکته مهم را به ما یادآور شد و آن اینکه هیچ چیز را نباید-بنابر آنچه مشهور است-بدیهی انگاشت و چشم بسته و بدون تحقیق و تأمل پذیرفت.
فصل «شعر فلسفی» در پی اثبات این مدعاست که شعر خیام شعری است که از حقیقت فلسفه سیراب شده است و خالی بودن اغلب رباعیات منسوب به خیام از اصطلاحات فلسفی نباید ما را در گوهر فلسفی این اشعار به تردید افکند. این سخن درستی است که به زور اصطلاحات نمیتوان شعر فلسفی گفت اما بیتوجهی مولف در این فصل نسبت به تعدادی از رباعیات نسبتا اصیل خیام که شاعر در آن از اصطلاحات علمی و حکمی به طرز شاعرانه بهره گرفته است جای تأمل دارد.
در فصل «خیام و صوفیه» مولف در بیان این اعتقاد گام بر میدارد که اتصاف خیام به متصوفه وجاهتی ندارد (ص 511). نه صوفیان را در حق خیام ارادتی است و نه خیام را در حق آنان محبتی (ص 811).
در این بخش موضع دوگانه مولف در قبال رباعیات منسوب به خیام در خور توجه است. آنجا که میخواهد به رباعیاتی که رنگ و بوی صوفیانه دارد بیتوجهی نشان دهد تکلیف آنها را با عبارت «با فرض صحت انتساب» روشن میکند(ص 511) و آنجا که میخواهد از محتوای پارهای دیگر از رباعیات منسوب به خیام در جهت اثبات ناپیوستگی خاطر وی به معارف و عقاید صوفیه مدد گیرد انتساب آنها را به خیام مسلم میانگارد و کنایات آن رباعیات را در تأیید سخن خود «بلیغتر از تصریح» میشمارد (ص 811). راه زدودن تعارضات معنایی این قبیل رباعیات مصادره به مطلوب رندانه آنها نیست به گونهای که تعدادی را که با پیشفرضهای ما همخوانی دارند بپذیریم و تعدادی دیگر را رد کنیم.
در این فصل مولف از دو سند مهم که در بحث «خیام و تصوف» ارجاع بدانها ضروری بوده-به گمان من عامدانه- چشمپوشی کرده است. خیام در فصل سوم از رساله در علم کلیات وجود طالبان شناخت خداوند را در چهار گروه جای داده است.گروه چهارم اهل تصوفند که ایشان به فکر و اندیشه طلب معرفت نکردند. بلکه به تصفیه باطن و تهذیب اخلاق نفس ناطقه را از کدورت طبیعت و هیئت بدنی منزه کردند. چون آن جوهر صافی گشت و در مقابله ملکوت افتاد صورتهای آن جایگاه به حقیقت پیدا شود بیهیچ شک و شبهتی و این طریقه از همه بهتر است» (دانشنامه خیامی، ص 983؛ دمی با خیام، ص 901-801) و دوم اشاره جمال الدین ابو الحسن قفطی است در تاریخ الحکماء (646 هجری قمری) که میگوید: «متأخرین صوفیه بر ظواهر کلام او در اشعار اقتصار کرده. آن را بر طریقه خویشتن حمل مینمودند و در مجالس و خلوات ماده محاورات و محاضرات میگردانیدند» (عمر خیام قافله سالار دانش، ص 53).
