نویسنده: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
از خیلی سالها پیش، راجع به صحّت انتساب رباعیّات به عمر خیّام تردید داشتم و در ذهن من مسأله خیّام شاعر و خیّام دانشمند صورت قضیّه ای ذو وجهین به خود گرفته بود: اگر خیّام شاعر بوده چرا معاصرانش ذکر نکرده اند و اگر نبوده این همه رباعی از کیست و چرا به او نسبت داده شده است؟ به همین جهت در آثار گذشته ام هر جا از اشعار خیّام سخنی به میان آمده عموما نوشته ام: «رباعیّات منسوب به خیّام». اکنون در اینجا میخواهم برای این مسأله در حدّی که نسبت به معلومات و اطلاّعات به دست آمده تا امروز میتوان اظهار نظر قاطع کرد پاسخی عرضه کنم و بگویم که میان خیّام دانشمند و خیّام شاعر-در حدّ کمتر از سی رباعی مسلّم-میتوان «اینهمانی» قائل شد.
در آن روزگار خراسان بزرگ و شهرهای معتبر آن کانون علم و ادب بود و سنّت فلسفه مشّایی در آنجا دوام داشت. خیّام در ادبیّات و تفسیر و کلام و حکمت طبیعی و ریاضیّات و الهیّات مهارت یافته است و بر هر یک از این موارد حکایتها و شواهد تاریخی هست. زمخشری از اینکه با خیّام بحث ادبی کرده بر خود میبالد و بیهقی بر اینکه خیّام در قرائت قرآن بر استادان فنّ برتری داشته گواه است. اینکه متکلّمی چون محمّد غزالی از خیّام مطلب پرسیده-و یا نزدش درس خوانده است-بر مهارت خیّام در کلام دلالت دارد و رباعیّاتش که زیرکارترین اشکالات بر متکلّمان در آن مطرح است تعمّق گوینده را در مباحث کلام نشان میدهد.
امّا میدان اصلی خیّام حکمت طبیعی و ریاضی و الهی است. میزان الحکمه ساخت او مطالعاتش را در مکانیک و وزن مخصوص اجسام مینمایاند و در موسیقی و پزشکی و در هوا شناسی هم مهارت داشته است و ابتکاراتش در جبر او را به عنوان یک نابغه ریاضی معرّفی میکند. در نجوم از بزرگترین دانشمندان زمان بوده و تقویم جلالی که همراه سه تن از پیشوایان فنّ ستاره شناسی در آن زمان تنظیم کرده اند تا قرن ما از جمله دقیقترین کارهای علمی در این باب محسوب میشده است. ظاهرا خیّام به دستور ملکشاه مأموریّت تأسیس رصد خانه مهمّی را داشته و بودجه آن هم تأمین شده بوده است که با مرگ نظام الملک و ملکشاه در یک فاصله کم (485 ه-ق) موضوع معوقّ میماند و خیّام که حامیان خود را از دست داده بود به خراسان بازگشت میکند و تأسیس رصد خانه منتفی میشود.
اما در الهیّات او را تالی تلو بو علی سینا شمرده اند و با آنکه بر اثر ژرف اندیشی همچون استادش(در واقع استاد استادانش) بو علی اعتقاد استواری به مبانی حکمت مشاء نداشته اما از آن رسما دفاع میکرده است و اگر رسما پرسشهایی از او میکرده اند روی همان مبانی جواب میداده است. جالب توجه اینکه به «علم احکام نجوم» هم اعتقادی نداشته، اما اگر از او سؤالی میشده طبق مبانی جواب میداده است.
نگاهی به فهرست کارهای علمی خیّام ما را از مقام او آگاه میسازد، با آنکه در تألیف کتب و تصنیف رسالات جز به ضرورت اصرار نداشته است. خیّام در 467 به سنّ بیست و هشت سالگی به اصفهان احضار شده تا همراه ابو العبّاس لوکری و مظفّر اسفزاری و ابن کوشک و میمون بن نجیب واسطی و معموری بیهقی در کار اصلاح تقویم شرکت جوید. از 467 تا 470 همراه لوکری و معموری مشغول رصد بوده است.
کمی بعد از 467 رساله جبر و مقابله را نوشته، به سال 470 شرح مشکلات اقلیدس را تألیف کرده، در سال 472 خطبه غرّای ابن سینا در توحید را ترجمه و رساله کون و تکلیف و پاسخ به سه سؤال نسوی را در 473 تألیف کرده است. رساله در وجود را برای فخر الملک در حدود سال 500 نوشته است (خیّامی یا خیّام؟ ص 47-50و نیز 67-68). نوروزنامه هم، که نثری شیوا و مطالبی نیمه علمی نیمه عامیانه دارد اکنون معلوم شده است که به احتمال قوی از آن عبد الرّافع هروی شاگرد خیّام است (خیّامی یا خیّام؟ ص 103).
تهیّه جداول تقویمی و رصد ستارگان وقت بسیار میبرده است، اما در اینکه خیّام علاقه چندانی هم به تألیف نداشته نمیتوان تردید کرد. شاید علّتش این باشد که از تکرار مکرّرات بیزار بوده و به مبانی یا نتایج فلسفه مشّاء نیز بی اعتقاد شده بوده، لذا تنها به ضرورت در فلسفه چیزهایی نوشته، امّا در ریاضیّات آنچه تازه بدان رسیده به قلم آورده است.
خیّام در خراسان بزرگ هم حرمت و جاه قابل توجّهی داشته و آن لقب «دستور»که در تراجم برای او نوشته اند مقامی در حدّ یک وزیر را نشان میدهد. در بخارا با سلطان بر یک تخت مینشست و در نیشابور صاحب اختیار و یا متنفذّ عمده شهر بود (چنانکه از نامه سنائی خطاب بدو بر میآید). و نیز خیّام حدّ اقل در زمانهایی که با دربار ارتباط داشته و خدمات علمی ارائه میکرده است از در آمد قابل توجهی برخوردار بوده چنانکه از گفتگویش با خواجه کاشانی بر میآید سالی ده هزار دینار معاش از «دیوان عالی» میگرفته است (منشآت خاقانی، ص 333). بر همین اساس آن تعداد از رباعیّات که نوعی فقر و خاک نشینی را نشان میدهد از جهت نقد داخلی مردود است. اما ستایش قناعت که در شعر عربی خیّام «اذا قنعت نفسی بمیسوز بلغة...» هم آمده، قابل تأیید است و از جهتِ زمانی به دوره خانه نشینی خیّام مربوط میشود.
منزلت والای فرهنگی و اجتماعی خیّام در دوران زندگیش امر مسلّمی است و لذا افسانه ها و اشعاری که وضعیّت رسوا و خوار و خفیفی را برای شاعر تصویر میکند، نیز از جهت نقد داخلی مردود است و بعدها ساخته شده و به شاعر نسبت داده شده است. خیّام اگر هم فرضا شراب میخورده در خانه و باغ و سرا و بستان خود از دست مایه نازی چنگ نواز میخورده، نه در «خانه خمّار» و می فروشی و خرابات و کنج خراب، لذا آن رباعیّاتی که چنین الفاظی دارد و شاعر را قلندری خراباتی و خراب مینمایاند منحول است. در اینجا این نکته را هم بیفزاییم که تعبیرات می و مستی و معشوق در شعر خیّام به معنی فراغ خاطر و پشت پا زدن به آیینها و مقرّرات است.
خیّام شاعری رسمی نیست و لذا آن اشعاری که صرف توصیف شاعرانه و مصنوع و متکلّف از شراب و ساقی و خالی از اندیشه و تأمّلی فیلسوفانه است طبق نقد داخلی ممکن نیست از خیّام باشد و این نکته ای است که مرحوم فروغی و مرحوم همائی دو خیّام شناس دانشمند نیز بدان تصریح کرده اند و حتی علی دشتی نیز آن گونه رباعیّات را نپذیرفته است.
خیّام محتشمانه زیسته و محترمانه مرده، و اگر هم مخالفانی و حاسدانی داشته است به سبب موقعیّت او و خردمندانه زیستن او نتوانسته اند آسیبی بدو برسانند و حتی اینکه نوشته اند تنگ خلق بوده و در تعلیم بخل میورزیده، خود داری و کم حرفی او را میرساند. اگر هم به قول قفطی، بعضی از اهل روزگار در دیانت او حرفی زده اند، به هر حال با رفتار متین و معتدل و عاقلانه خیّام رفع و رجوع شده است.
تهمت و بهتان در آن عصر رایج بوده، به ویژه در محیط هایی مثل اصفهان یا نیشابور که گروه های کلامی اشعری و کرامی و مذاهب حنفی و شافعی و حنبلی و شیعی با هم زد و خورد داشتند و ظاهریان و باطنیان سر به سر هم میگذاشتند و آدم سر شناسی مثل خیّام باید خیلی حکیمانه راه رفته باشد که هفتاد و پنج سال یا هفتاد و هشت سال یا هشتاد و سه سال لطمه و ضربه ای نخورد و فقط متّهم به سوء عقیده گردد؛ تهمتی که حتّی به دانشمندان مذهبی هم زده میشد.
طباطبائی روی لقب «حجة الحق» تأمل کرده و آن را چیزی در برابر لقب «حجة الاسلام» غزالی و لقب «حجت» اسماعیلیّه تلقّی کرده است. پیشتر این لقب «حجة الحق» به بو علی سینا اطلاق میشد.
برای دریافت مقاله اینجا را کلیک نمایید.
از خیلی سالها پیش، راجع به صحّت انتساب رباعیّات به عمر خیّام تردید داشتم و در ذهن من مسأله خیّام شاعر و خیّام دانشمند صورت قضیّه ای ذو وجهین به خود گرفته بود: اگر خیّام شاعر بوده چرا معاصرانش ذکر نکرده اند و اگر نبوده این همه رباعی از کیست و چرا به او نسبت داده شده است؟ به همین جهت در آثار گذشته ام هر جا از اشعار خیّام سخنی به میان آمده عموما نوشته ام: «رباعیّات منسوب به خیّام». اکنون در اینجا میخواهم برای این مسأله در حدّی که نسبت به معلومات و اطلاّعات به دست آمده تا امروز میتوان اظهار نظر قاطع کرد پاسخی عرضه کنم و بگویم که میان خیّام دانشمند و خیّام شاعر-در حدّ کمتر از سی رباعی مسلّم-میتوان «اینهمانی» قائل شد.
در آن روزگار خراسان بزرگ و شهرهای معتبر آن کانون علم و ادب بود و سنّت فلسفه مشّایی در آنجا دوام داشت. خیّام در ادبیّات و تفسیر و کلام و حکمت طبیعی و ریاضیّات و الهیّات مهارت یافته است و بر هر یک از این موارد حکایتها و شواهد تاریخی هست. زمخشری از اینکه با خیّام بحث ادبی کرده بر خود میبالد و بیهقی بر اینکه خیّام در قرائت قرآن بر استادان فنّ برتری داشته گواه است. اینکه متکلّمی چون محمّد غزالی از خیّام مطلب پرسیده-و یا نزدش درس خوانده است-بر مهارت خیّام در کلام دلالت دارد و رباعیّاتش که زیرکارترین اشکالات بر متکلّمان در آن مطرح است تعمّق گوینده را در مباحث کلام نشان میدهد.
امّا میدان اصلی خیّام حکمت طبیعی و ریاضی و الهی است. میزان الحکمه ساخت او مطالعاتش را در مکانیک و وزن مخصوص اجسام مینمایاند و در موسیقی و پزشکی و در هوا شناسی هم مهارت داشته است و ابتکاراتش در جبر او را به عنوان یک نابغه ریاضی معرّفی میکند. در نجوم از بزرگترین دانشمندان زمان بوده و تقویم جلالی که همراه سه تن از پیشوایان فنّ ستاره شناسی در آن زمان تنظیم کرده اند تا قرن ما از جمله دقیقترین کارهای علمی در این باب محسوب میشده است. ظاهرا خیّام به دستور ملکشاه مأموریّت تأسیس رصد خانه مهمّی را داشته و بودجه آن هم تأمین شده بوده است که با مرگ نظام الملک و ملکشاه در یک فاصله کم (485 ه-ق) موضوع معوقّ میماند و خیّام که حامیان خود را از دست داده بود به خراسان بازگشت میکند و تأسیس رصد خانه منتفی میشود.
اما در الهیّات او را تالی تلو بو علی سینا شمرده اند و با آنکه بر اثر ژرف اندیشی همچون استادش(در واقع استاد استادانش) بو علی اعتقاد استواری به مبانی حکمت مشاء نداشته اما از آن رسما دفاع میکرده است و اگر رسما پرسشهایی از او میکرده اند روی همان مبانی جواب میداده است. جالب توجه اینکه به «علم احکام نجوم» هم اعتقادی نداشته، اما اگر از او سؤالی میشده طبق مبانی جواب میداده است.
نگاهی به فهرست کارهای علمی خیّام ما را از مقام او آگاه میسازد، با آنکه در تألیف کتب و تصنیف رسالات جز به ضرورت اصرار نداشته است. خیّام در 467 به سنّ بیست و هشت سالگی به اصفهان احضار شده تا همراه ابو العبّاس لوکری و مظفّر اسفزاری و ابن کوشک و میمون بن نجیب واسطی و معموری بیهقی در کار اصلاح تقویم شرکت جوید. از 467 تا 470 همراه لوکری و معموری مشغول رصد بوده است.
کمی بعد از 467 رساله جبر و مقابله را نوشته، به سال 470 شرح مشکلات اقلیدس را تألیف کرده، در سال 472 خطبه غرّای ابن سینا در توحید را ترجمه و رساله کون و تکلیف و پاسخ به سه سؤال نسوی را در 473 تألیف کرده است. رساله در وجود را برای فخر الملک در حدود سال 500 نوشته است (خیّامی یا خیّام؟ ص 47-50و نیز 67-68). نوروزنامه هم، که نثری شیوا و مطالبی نیمه علمی نیمه عامیانه دارد اکنون معلوم شده است که به احتمال قوی از آن عبد الرّافع هروی شاگرد خیّام است (خیّامی یا خیّام؟ ص 103).
تهیّه جداول تقویمی و رصد ستارگان وقت بسیار میبرده است، اما در اینکه خیّام علاقه چندانی هم به تألیف نداشته نمیتوان تردید کرد. شاید علّتش این باشد که از تکرار مکرّرات بیزار بوده و به مبانی یا نتایج فلسفه مشّاء نیز بی اعتقاد شده بوده، لذا تنها به ضرورت در فلسفه چیزهایی نوشته، امّا در ریاضیّات آنچه تازه بدان رسیده به قلم آورده است.
خیّام در خراسان بزرگ هم حرمت و جاه قابل توجّهی داشته و آن لقب «دستور»که در تراجم برای او نوشته اند مقامی در حدّ یک وزیر را نشان میدهد. در بخارا با سلطان بر یک تخت مینشست و در نیشابور صاحب اختیار و یا متنفذّ عمده شهر بود (چنانکه از نامه سنائی خطاب بدو بر میآید). و نیز خیّام حدّ اقل در زمانهایی که با دربار ارتباط داشته و خدمات علمی ارائه میکرده است از در آمد قابل توجهی برخوردار بوده چنانکه از گفتگویش با خواجه کاشانی بر میآید سالی ده هزار دینار معاش از «دیوان عالی» میگرفته است (منشآت خاقانی، ص 333). بر همین اساس آن تعداد از رباعیّات که نوعی فقر و خاک نشینی را نشان میدهد از جهت نقد داخلی مردود است. اما ستایش قناعت که در شعر عربی خیّام «اذا قنعت نفسی بمیسوز بلغة...» هم آمده، قابل تأیید است و از جهتِ زمانی به دوره خانه نشینی خیّام مربوط میشود.
منزلت والای فرهنگی و اجتماعی خیّام در دوران زندگیش امر مسلّمی است و لذا افسانه ها و اشعاری که وضعیّت رسوا و خوار و خفیفی را برای شاعر تصویر میکند، نیز از جهت نقد داخلی مردود است و بعدها ساخته شده و به شاعر نسبت داده شده است. خیّام اگر هم فرضا شراب میخورده در خانه و باغ و سرا و بستان خود از دست مایه نازی چنگ نواز میخورده، نه در «خانه خمّار» و می فروشی و خرابات و کنج خراب، لذا آن رباعیّاتی که چنین الفاظی دارد و شاعر را قلندری خراباتی و خراب مینمایاند منحول است. در اینجا این نکته را هم بیفزاییم که تعبیرات می و مستی و معشوق در شعر خیّام به معنی فراغ خاطر و پشت پا زدن به آیینها و مقرّرات است.
خیّام شاعری رسمی نیست و لذا آن اشعاری که صرف توصیف شاعرانه و مصنوع و متکلّف از شراب و ساقی و خالی از اندیشه و تأمّلی فیلسوفانه است طبق نقد داخلی ممکن نیست از خیّام باشد و این نکته ای است که مرحوم فروغی و مرحوم همائی دو خیّام شناس دانشمند نیز بدان تصریح کرده اند و حتی علی دشتی نیز آن گونه رباعیّات را نپذیرفته است.
خیّام محتشمانه زیسته و محترمانه مرده، و اگر هم مخالفانی و حاسدانی داشته است به سبب موقعیّت او و خردمندانه زیستن او نتوانسته اند آسیبی بدو برسانند و حتی اینکه نوشته اند تنگ خلق بوده و در تعلیم بخل میورزیده، خود داری و کم حرفی او را میرساند. اگر هم به قول قفطی، بعضی از اهل روزگار در دیانت او حرفی زده اند، به هر حال با رفتار متین و معتدل و عاقلانه خیّام رفع و رجوع شده است.
تهمت و بهتان در آن عصر رایج بوده، به ویژه در محیط هایی مثل اصفهان یا نیشابور که گروه های کلامی اشعری و کرامی و مذاهب حنفی و شافعی و حنبلی و شیعی با هم زد و خورد داشتند و ظاهریان و باطنیان سر به سر هم میگذاشتند و آدم سر شناسی مثل خیّام باید خیلی حکیمانه راه رفته باشد که هفتاد و پنج سال یا هفتاد و هشت سال یا هشتاد و سه سال لطمه و ضربه ای نخورد و فقط متّهم به سوء عقیده گردد؛ تهمتی که حتّی به دانشمندان مذهبی هم زده میشد.
طباطبائی روی لقب «حجة الحق» تأمل کرده و آن را چیزی در برابر لقب «حجة الاسلام» غزالی و لقب «حجت» اسماعیلیّه تلقّی کرده است. پیشتر این لقب «حجة الحق» به بو علی سینا اطلاق میشد.
